عشق اول
چه سخت است هم پایيز باشد، هم ابر باشد
هم باران باشد ، هم خيابان خيس باشد
اما نه تو باشی نه دستی برای فشردن باشد
نه پایی بـرای قدم زدن باشد و نه نگاهی برای زل زدن
عشق اول
درگیر رویای تو ام منو دوباره خواب کن
دنیا اگه تنهام گذاشت تومنو انتخاب کن
دلت از ارزوی من انگار بیخبر نبود
حتی تو تصمیمای من چشمات بی اثر نبود
خواستم بهت چیزی نگم تا با چشام خواهش کنم
درارو بستم روت تا احساس ارامش کنم
باور نمیکنم ولی انگار غرور من شکست
اگه دلت میخواد بری اصرار من بی فایدست
هرکاری میکنه دلم تا بغضمو پنهون کنه
چی میتونه فکر تورو از سر من بیرون کنه
یا داغ رو دلم بذار یا که از عشفت کم نکن
تمامه تو سهم منه به کم قانع ا م نکن
خواستم بهت چیزی نگم تا با چشام خواهش کنم
. درارو بستم روت تا احساس ارامش کنمنی
روزی که کلک تقدیر در پنجه ی قضا بود
بر لوح آفرینش غم سر نوشت ما بود
روزی که می گرفتند پیمان ز نسل آدم
عشق از میان ذرات در جستجوی ما بود
ساقی شراب ذوقم دیشبزیاد تر داد
گر پاره شد ز مستی پیراهنم به جا بود
بر عاصیان هر قوم بگماشت حق بلایی
ما خیل عشق بازان هجرانمان بلا بود
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 13 آذر 1391غزل و غزال
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الا بر آن که دارد با دلبری وصالی
دانی کدام دولت در وصف مینیاید
چشمی که باز باشد هرلحظه بر جمالی
خرم تنی که محبوب از در فرازش آید
چون رزق نیکبختان بی محنت سؤالی
همچون دو مغز بادام اندر یکی خزینه
با هم گرفته انسی وز دیگران ملالی
دانی کدام جاهل بر حال ما بخندد
کو را نبوده باشد در عمر خویش حالی
بعد از حبیب بر من نگذشت جز خیالش
وز پیکر ضعیفم نگذاشت جز خیالی
سال وصال با او یک روز بود گویی
و اکنون در انتظارش روزی به قدر سالی
ایام را به ماهی یک شب هلال باشد
وان ماه دلستان را هر ابرویی هلالی
صوفی نظر نبازد جز باچنین حریفی
سعدی غزل نگوید جز برچنین غزالی
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 12 آذر 13